فرازهایی از وصیتنامه شهید احمد کاظمی
خداوندا! روزی شهادت میخواهم که از همه چیز خبری هست، الا شهادت
... خداوندا! فقط میخواهم شهید شوم، شهید در راه تو. خدایا مرا بپذیر و در جمع شهدا قرار بده. خداوندا! روزی شهادت میخواهم که از همه چیز خبری هست، الا شهادت...با تمام وجود درک کردم که عشق واقعی تویی و عشق به شهادت بهترین راه برای دست یافتن به این عشق است.نمیدانم چه باید کرد؛ فقط میدانم زندگی در این دنیا بسیار سخت میباشد. واقعاً جایی برای خودم نمییابم. هر موقع آماده میشوم چند کلمهای بنویسم، آنقدر حرف دارم که نمیدانم کدام را بنویسم؟ از درد دنیا، از دوری از شهدا، از سختی زندگی دنیایی، از درد دست خالی بودن برای فردای آن دنیا و هزاران هزار حرف دیگر که در یک کلام اگر نبود امید به حضرت حق واقعاً چه باید میکردیم؟!راستی چه بگویم؟ سینهام از دوری دوستان سفر کرده، از درد، دیگر تحمل ندارد. خداوندا! تو کمک کن چه کنم؟ فقط و فقط به امید و لطف حضرت تو امیدوار هستم. خداوندا! خود میدانم بد بودم و چه کردم که از کاروان دوستان شهیدم عقب ماندهام و دوران سخت را باید تحمل کنم. ای خدای کریم! ای خدای عزیز و رحیم و کریم! تو کمک کن به جمع دوستان شهیدم بپیوندم.وقتی به عکس نگاه میکنم، از درد سختی که تمام وجودم را میگیرد، دیگر تحمل دیدن ندارم. دوران لطف بیمنتهای حضرت حق، دوران جهاد، دوران عشق دوران، رسیدن آسان به حضرت حق. وای! من بودم نفهمیدم. وای! من هستم که باید سختی دوران را طی کنم. اللهاکبر؛ خداوندا! خودت کمک کن. خداوندا! تو را به خون شهدای عزیز و همه بندگان خوبت قسم میدهم شهادت را در همین دوران نصیب بفرما. و توفیقم بده هر چه زودتر به دوستان شهیدم برسم.
فرازهایی از وصیتنامه شهید احمد کاظمی